loading...

دختری از جنس هامین

من در این خلوتِ خاموشِ سکوت،اگر از یاد تو یادی نکنم،می شکنم...

بازدید : 126
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 4:27

حدود دوسال پیش یک پازل هزار تیکه هدیه گرفتم اما هیچ زمان سعی نکردم کامل اش کنم(هر دفعه که حدودا ۵۰درصد میشد میرفتم سفر یا مهمان داشتیم بعد هم یک دنیا کار می‌ریخت روی سرم،منم جمعش میکردم).دیشب تصمیم گرفتم این پازل کامل کنم. به خواهرم گفتم :بیا یک کار مشترک انجام بدیم!!گفت:چی؟!منم پازل نشان دادم.چشاش گرد شد بعد با یک لبخند شیطانی گفت قبول...مثل همیشه قبل از اینکه من ساخت پازل تقسیم کنم کادر و حاشیه اش چید(واقعا خسته نباشید میگم بهش/: شاید توان کمکش همین بود)...
وقتی که یک قطعه بدون دقت می‌گذاشتم و برای پیدا کردن جای قطعه بعدی تلاش میکردم؛یک لحظه به ذهنم می‌رسید که قطعه قبل اشتباه بوده و وقتی جابه جا میکردم با خودم میگفتم:"تا پازل اشتباه بر نداری،قطعه درست نمیاد جای خودش!" چقدر این جمله شبیه زندگی ما آدم‌هاست.میتوانیم با کنار گذاشتن آدم اشتباه زندگی‌هامون کسی که لیاقت این جایگاه داره به جای واقعی خودش برسانیم.افرادی که جایگاه اشتباه گرفتن هم یک جایگاه متناسب با خودشون دارند پس نگران نباشیم که رها شوند.چون مثل حقیقت یک پازل،با نبودن یک قطعه یک پازل کامل نیست و با اشتباه بودن یک قطعه باز هم پازل کامل نیست...دنیا مملوء از آدم‌هاست،آدم‌هایی که همه از یک روح هستند به سوی تکامل حرکت میکنند.ادم‌ها یکدیگر را پیدا میکنند اما گم نمیکنند.ادم‌ها به زندگی هم وارد میشوند اما خارج هرگز.ادم‌ها با بودن در کنار هم قدرت میگیرند و مثل پازل طرح حقیقی خود را کامل میکنند.
دیروز یک متن خواندم و دوست دارم داخل بلاگ باشه تا حداقل فراموش نکنم:قرار نیست که ما انسانها در اتفاقات زندگی ،با توقع ِ کامل بودن و بی اشتباه در تجربه‌ها قرار بگیریم و عمل کنیم بلکه قرار هست به واسطه‌ی حضور در اتفاقاتِ زندگی، کامل شدن را تجربه کنیم .
اینگونه تجربه‌ها در هر شکلی که باشند انتقاد -سرزنش-طرد شدن- سختیها .تحسین-تعاریف و .تنها عوامل و ابزاری هستند تا در کامل شدن از طریق ما و به واسطه‌ی ما، زندگی را در کیفیتی الهی تر، بیان و اجرا کنند تا در این میان درک کنیم که حقیقت زندگی پر از ناشناخته‌های در گذر هستند و هیچ ثباتی در هیچ احساس و تجربه‌‌‌ای وجود ندارد و نخواهد داشت.و تنها اعتماد و تسلیم است که جاری بودن ِ زندگی را دراین بی نهایت ِ جهان اجرا میکند."

همیشه خودتان را به‌ روز کنید ...
بازدید : 121
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:47

گلدون‌های گل عوض کردم...یکی از گلدون‌ها سفالی با طرح اشک بود که استاد نون برای من طراحی کرده بود،خیلی دوستش داشتم اما سرم گیج رفت و دوتا از گلدون‌ها از دستم افتاد و شکستن...صداش تو سرم پیچید چند دقیقه بعد که به خودم آمدم هیچ اثری از گلدون‌های طرح دارم نبود .صحنه که باهاش روبه رو بودم مثل یک ویرانه بود.
خداروشکر ریشه گل‌ها آسیب جدی ندیده بود اما تقزیبا برگ‌ها و اشک‌هاشون ریخته بود،خیلی ناراحت شدم
شاید اشک هم ناراحت شد از اینکه حالا گلدونش شکسته...گل با گلدون معنا پیدا میکنه و این رابطه متقابل و عکس آن هم درسته گلدون هم با گل معنا پیدا میکنه...وقتی گلی،گلدون نداشته باشه پژمرده میشه و از بین میره و گلدون هم بدون گل زیبایی چندانی نداره.این رابطه عشق و انسان...اگر عشق نبود هرگز انسانی خلق نمی‌شد واگر انسان نبود عشق معنا پیدا نمیکرد(البته هنوز مطمئن نیستم این قضیه دوشرطی باشه و قسمت دوم هنوز کامل نشده).
حالا باید به گلدون جدید فکر کنم...چه حیف شد که دوستی اشک و گلدون جدیدش دوام پیدا نکرد:(

کراش بازی مسخره !
بازدید : 118
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:47

اینجا روزها طولانی ترین شب‌هارا رقم می‌زنند.
باد و هو هو اش نجوای مرگ را سر میدهند.
آسمان نعره میزند.
و پنجره سرابی بیش نیست.
از بهتر می‌شود, به مثل قبل می‌شود.
از بدتر نشود.. به عادت میکنیم.
از چگونه به چرا... .
آخرین لبخند کی بود؟ نمیدانم.
آخرین سرخوشی.. آخرین امیدواری.
اما چقدر دردناک است که میدانم روزی بود. میخواستم که باشد.
حسرت و بغض و کینه.
خاطری خوب در سر نمیگذرد.
همیشه خوبترین‌ها تلخ ترین می‌شوند.
دیوار‌ها با من سخن میگویند:
از کِی تا به کِی؟ +زیاد نمیگذرد یک عمر است!
گذشته را به یاد می‌آوری؟ +گذشته‌‌‌ای که نگذشت؟ قدر حال را میدانی؟ +حالی که ندارمش؟
آینده... حرفش را قطع میکنم...
من بیزارم از این نمایش‌های رنگی در این قاب سیاه و سفید.
آرزو‌های محال.
روز به روز کوچک شدن و از دست رفتن.
و تسکین این درد با یاد آور شدن رنج همدیگر؟! نظاره گر کسانی هستیم که تا رسیدن به هدف مسیر را گردن میزنند.
هنگامی‌که یک جهان گزاف در کلام است,
سکوت بلند ترین فریاد می‌نماید؛
اما نه در جمع زهر به دست‌ها و لبخند به روی‌ها.
در توهم بودن.. تظاهر به وهم,
مساوی است با ندیدن, نادیده گرفتن...
و وظایفت منت گذارده میشوند.
و منت‌ها پذیرفته میشوند.
و پذیرفتگان نابود در دود... .
انتخاب میشویم, بی فکر انتخاب میکنیم,
بی فکر برما چیره میشوند, بی فکر در نبردیم,
و تیک تیک ساعت‌ها به ما میگویند که فرصتی برای فکر کردن نمانده است.

کراش بازی مسخره !

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 57
  • بازدید کلی : 1267
  • کدهای اختصاصی